یه ماهی گذشت ّپول ما ته کشید |
همان روزها بود که آشوب به غوغا کشید |
وقتی دیدیم به ریشمان خنده ها میزنند |
همه را گفتیم بهر کودتاسری به دارالاماره زنند |
شد آن روز نقطه ی عطف تعقییر ما |
های عمو تا آخر بخوان شعر ما
|
کمکمک شوقی بروی دل ها نشست |
فرمندارو مخصوصا نماینده کمر همت ببست |
بعد آب و برق و گاز آمد غذا |
ازهزار آمد به نصف بعد نصف بازم عزا |
ترم4ما آمدیم گفتیم دگر هست رو براه |
بعد یک ماه سیب زمینیو الویه آمد ز راه |
فردی آمد نکته بین مثل شما |
بهش گفتم غریبه نیستی بین ما |
های عمو من خود شنیده ام آها |
غارو قیر شکم بچه ها |
آن فلانی آمدو رفت میدانی چرا |
چون مثال زنگ غافله شکمش می زد او راصدا |
من چه فحشهایی شنیدم از شکم خویشتن |
ناسزا هایی که قابل به گفتن نیستن |